تکراری بودن با تکرار فرق میکند ما هر روز ببخشید هر بیست و چهار ساعت یک روز و یک شب را میبینیم ولی آیا برای همه یکسان است پس زندگی خودش یک تکرار است مثل تکرار فصل ها پاییز زمستان بهار تابستان اینها همه تکرار اند اما تکراری بودنشان به شرایط بستگی دارد و به شما پس بیاییم هر روز برای یک دقیقه تکراری نباشیم مثل واژه هایی که تکراری اند اما هر بار باتوجه به آدم و اون شرایطی که واژ ها درون آن شناور اند احساس ما به آنها فرق میکند.
در آپارتمان همه چیز رنگه دیگری دارد صدای بلند ضبط صوت به یک رویا تبدیل میشود صدای بلند آزار دهنده است پس به ناچار چشم و گوشت را به صدا های دورو برت میبندی و به هدفون و صفحه گوشیت دل می سپاری خانه های آدم ها به هم نزدیک است خیلی نزدیک البته به لطف این دیوار های توخالی فاصله بین مان خالی تر میشود شاید از خیلی از عزیزانمان همسایه هامان به ما نزدیک باشند ولی اکثرا از ما دورند دور دور شاید به خاطر همین است که ریتم زندگی هایمان به هم نمی خورند وقتی از حتی از این هم نزدیک تر مثل همین یارویی که تو مترو روی من خوابیده و بلند نمیشه ولی اصلا نمیشناسمش شبیه این کارمندای بانک میمونه آقا آقا بیدارشو دیگه!!!!!!!!
از جنس سخت لباس هایت خسته شدی به زودی یک لباس نرم می آید
از سرد مزاجی و یخی خسته شدی به زودی یک حرف گرم می آید
از این هیاهو خسته ای نگرانی به زودی دو کوچه آنور تر یک کوچه بمبست می آید
حتی اگر خدایی نکرده خودکشی هم می خواهی بکنی وایسا به دیدنش می ارزد به زودی برف می آیید
در دنیای بزرگتر ها دیگر خبری از هفت سنگ نبود
دیگر صدای سوک سوک قایم شدن زیر تخت نبود
دیگر خبری از دفتر نقاشی و مداد رنگی نبود
دیگر شوق تعطیلی در یک روز برفی نبود
دیگر داغ شدن پاها از بازی فوتبال نبود
دیگر شوق گرفتن عیدی بعد هر سال نبود
دیگر خبری از کتاب های تن تن و قهرمان بازی نبود
دیگر خبری از کل کل بچه ها سر قرمز و آبی نبود
دیگر خبری از سر زدن و زنگ زدن و گل خشکیده داخل نامه نبود
دیگر پشت سرم رفیق و هم بازی که نه حتی سایه ام نبود
دیگر زندگی ام به رهایی کودکیم حتی برای یک نفس نبود
اما باز هم یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود
چه سهمی از دریا به غیر از سیلی میرسه به ساحل میرسه سنگ ها
تن تو یه دریا قلب من گوش ماهی افسوس مرا چیدند تیغ های خرچنگ ها
بی خورشید فردا دل خسته از هرجا تو رومه خوندم باز خودکشی نهنگ ها
با رنگ چشات سراب رو فهمیدم وقتی دویدم من به سوی آغوشت فرسنگ ها
یک دو سه اینجا رو نگاه کنید چیک البته خوب بفهمی نفهمی صداش خیلی هم چیک نیست ولی مگه گربه میویو میکنه یا بارون شرشر و شپ شپ میکنه یا سگ واق واق میکنه راستی یادم رفت بگم صدای دوربین رو میگم موقع عکس گرفتن بعضی وقت ها یک جایی هستی و یهو یکی میگه راستی جمع شید جمع شید یه عکس یادگاری بگیریم باهم دوربین رو بدید من خوب همه اینجا رو نگاه کنن سه دو یک دوباره سه دو یک که یهو یک نفر میگی فلانی بده من بگیرم تو برو وایستا همیشه هم طرف منتظره یکی این رو بگه ها ولی بعدش هی تعارف تیکه پاره میکنند و دست آخر اونیکی دوربین رو رو میگیره و بقیه ماجرا شاید اون لحظه هوا شرجی یاگرم باشه یا شایدم سرد و برفی یا اصلا آفتاب بخوره تو چشمت آفتاب بخوره ولی تو با تمام توان چشمات رو باز نگه میداری و فیگور میگیری و خوب امیدوارم هستی که تو عکس خوب بیفتی یهو مثلا از اسماعیل بشی تام کروزی برت پیتی چیزی معمولا همه حمله ور به سمت دوربین که ببینم عکس رو چطوری افتاد که البته به زبان فارسی سخت یعنی من تو عکس چطوری افتادم . این ها رو زمانی به یاد آوردم که به یه عکسی قدیمی تو فولدر عکس های شمال دیدم که اصلا یادم نبود و کنارمم یه قوطی پپسی بود که نوشته بود live at the moment
ژنده پوشیده ام تا بلکه رسوایم کنی زیر ابر نمی مانم باد میوزد تا که عریانم کنی سایه ام رو بلند تر رنگ میزنم تا توی شهر خالی پیدایم کنی
میدوم برای دیدنت در بیابان های تو در تو تا که سیرابم کنی
من روز را به عشق شب به پایان میبرم تا که مرا خوابم کنی
توی سیاهی مطلق پلک هام غرق در رنگ و رویایم کنی
در کنار دریای شمال کنار قصر های شنی بچگی ام بیدارم کنی
بازهم بیای و در زمستان های سرد و کلاس درس بیمارم کنی
باز هم جمعه شب ها بیای و بی خوابم کنی
باز هم با یه خبری دارمت بی تابم کنی
تو تاریکی ها و سیاهی های شب غرق مهتابم کنی
بین قایم باشک بازی های من و دنیا باز زیر پیراهنت پنهانم کنی
مردم دور خانه مرحوم جمع شده اند گروهی خابالو و خسته انگار که به زور آمده اند در فواصلی دور تر ایستاده اند و هر از چندگاهی به ماشین های پارک شده تکیه میزندد و مدام چشمشان میچرخد که هم صحبتی پیدا کنند تا با او نه درباره مرحوم بلکه درباره پول بانک اقتصاد قیمت خانه ت کار فوتبال زن و بچه و خلاصه هر چیزی غیر از اون مرحوم و از دست دا دگانش صحبت کنند تا سرگرم شوند این گروه آشنایان و همسایگان و فامیل های درجه چندم اند البته به طور معمول افرادی که برای اجبار یا منافع کاری یا آبرو که همان منافع کاریست به زبان دیگر آمده اند که معمولا هر کس که بمیرد از این قشر افراد زیاد اند در آخر هم بعد ناهار خلال دندانی به دندان میکشند و با لحنی مغرضانه و کوتاه و با تن صدایی ریلکس بدن کوچکترین لرزشی در کلام میگویند که خدا رحمتش کنه اما در این بین کسانی هستند که تعداد کمی دارند اما خوب غذا از گلویشان پایین نمیرود ناراحت اند و بهت زده زمان را نمیدانند و در حسرت دیدار آن مرحوم هستند که امید است که بعد چند ماهی فقدان آن مرحوم برایشان عادی میشود آن مرحوم هم هر که باشد در کم تر از نیم ساعت دفن میشود و فراموش میشود یا اصلا جاودانه شود چه فرقی میکند آیا فرقی دارد که چند نفر در مراسم حضور دارند . که قطعا عمدتا هدفی غیر از تاثر دارند پس بهتر نیست قبل از این که در نقش مرحوم باشیم اندکی جای خودمان زندگی کنیم نفس بکشیم لباس بپوشیم راه برویم پول خرج کنیم یا شوق پسنداز داشته باشیم و جوک تعریف کنیم بهتر نیست برای کسانی که ارزشی برایمان قاعل نیستند وقت خرج نکنیم و با گروه از دست دادگان مهربان تر باشیم و عشق بورزیم
درباره این سایت