ژنده پوشیده ام تا بلکه رسوایم کنی       زیر ابر نمی مانم باد میوزد تا که عریانم کنی   سایه ام رو بلند تر رنگ میزنم تا توی شهر خالی پیدایم کنی

میدوم برای دیدنت در بیابان های تو در تو تا که سیرابم کنی

من روز را به عشق شب به پایان میبرم تا که مرا خوابم کنی

توی سیاهی مطلق پلک هام غرق در رنگ و رویایم کنی

در کنار دریای شمال کنار قصر های شنی بچگی ام بیدارم کنی

بازهم بیای و در زمستان های سرد و کلاس درس بیمارم کنی

باز هم جمعه شب ها بیای و بی خوابم کنی 

باز هم با یه خبری دارمت بی تابم کنی

تو تاریکی ها و سیاهی های شب غرق مهتابم کنی

بین قایم باشک بازی های من و دنیا باز زیر پیراهنت  پنهانم کنی



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شعر شرکت فنی مهندسی معیار توسعه لیدوما امير شاپ Katy اوراسیای کبیر مهد تمدن و قدرت Questions and answers Radshid new marketing مهندسی برق - دانشگاه آزاد سوادکوه کتاب های اسلامی